پرسشهای فلسفی و علمی مدتهای زیادی است که با مفهوم هویت انسانی در ارتباط با پیشرفت هوش مصنوعی (AI) مبارزه کردهاند. بحثهای اخیر که از افکار فیلسوفان معروفی مانند جیوردانو برونو، ویلیام اوکهام و توماس هابز بهره گرفتهاند، به نقشهایی که متافیزیک، یا آنچه که فراتر از درک فیزیکیمان میرود، در این بحث در حال تحول پرداختهاند.
اصل عدم قطعیت هایزنبرگ، معرفی شده توسط فیزیکدان ورنر هایزنبرگ در سال ۱۹۲۷، درک ما از جهان را به یادگیری این موضوع تغییر داد که ذرات در سطح زیراتمی به شکل احتمالی به جای رفتار به صورت قطعی رفتار میکنند و بر ضوابط معمول فیزیک کلاسیک چالش میاندازند.
این اصل نشان میدهد که موقعیت و جنبش یک ذره نمیتواند به صورت همزمان با دقت کامل اندازهگیری شود، یک مفهوم که مشابه تغییر در یک رابطه میانه پیشنهاد میدهد، بدون توجه به این که آیا اتفاق میافتد یا خیر.
این عدم قطعیت کوانتومی برخی از مادیگرایان را قادر میسازد تا مفهوم اراده آزاد را مطرح کنند. به طور کلی، بر خلاف فیزیک کلاسیک که تمام آینده انسانها را توسط قوانین فیزیک و شیمی قطعی میکند، مکانیک کوانتوم وقتی یک عنصر از احتمال معرفی میکند، احتمال انجام اعمالی که پیشنویس نشده باشند را نشان میدهد.
وجود اراده آزاد در یک جهان کوانتومی احتمالاً به غیاب یک موجود الهی اجازه میدهد در حالی که یک شکلی از خودمتمرکزی حفظ میشود. با فراموش کردن چنین بحثی به مدتی، ما با دوگانگی روبرو هستیم: یا خدا وجود دارد و باید در باره اهمیت فلسفی هوش مصنوعی در وجود انسانی فکر کنیم، یا خدا وجود ندارد و سؤال ما بهصرفه، اجتماعی و اخلاقی میشود.
تکامل اطلاعات و محاسبات، از آغاز اندیشههای افلاطون در خصوص تعاریف سراسری فرمال تا درک مدرن که پردازش اطلاعات در سایهی حضور محاسبگرها و الکتریسیته از این فقرات فرهنگ هوشی – مصنوعی یا نه – چالش میکند و آن را گسترش میدهد.
با پیروی از سنت فکری از هابز که همهی اندیشیدن را به عنوان محاسبه منطقی میدید، تا جورج بول که استدلال انسانی را به الجبر بولینی مشخص کرد، بنیاد محاسبات مدرن فراهم شد که در آن، تحصیلچه مکانیکی کارل بابیج، پیشنویسی از ماشینهای دیجیتال امروزی بود.